
در این پیام قصد داریم موضوع جادوگری را که از زمانهای بسیار قدیم رواج داشته پیگیری نماییم و ببینیم قرآنی که همه چیز در آن آمده (سوره کهف آیه 54) در این رابطه چه میفرماید.
در آیه 102 سوره بقره پرده از این کار زشت برداشته به نحوی که جادوگری را کار شیطان و دوستان شیطان و کار کسانی میداند که پیرو شیطان هستند و جادوگر را کافر میداند. اصل عمل سِحر و جادو از درسهای شیطان است که مطرود درگاه خداست* و خدا بر او لعنت کرده * و او مهلتی را تا وقت معلوم از خدا خواسته و قسم یاد کرده که؛ به عزت و جلال خداوند همه انسانها را گمراه میکنم مگر بندگان خالص خدا را (سوره ص آیات 77 تا 83) گویی شیطان سگِ دَرِ خانه خداست و با هر کسی که اهل آن خانه نباشد کار دارد .
یهودیها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی کردند ولی سلیمان هرگز پیروی نکرد و کافر نشد و دست به سحر و جادو نیالود. این نشان میدهد که سلیمان اهل خانه خداست که شیطان (سگ) عوعو نمیکند و کاری به او ندارد و نمیتواند کاری به او داشته باشد ولی یهود عصر سلیمان بیگانه درگاه خدا بودند و شیطان در آنها نفوذ کرد و آنها را گمراه نمود.
آری! شیاطین مُلک سلیمان به مردم سِحر و جادو یاد دادند (سوره بقره آیه 102) و خداوند که لطف و کرم و هدایتش بینهایت است برای هدایت مردم دو فرشته را بنامهای هاروت و ماروت بصورت دو نفر بر مردم فرستاد تا طریقه خنثیکردن سحر و جادو را به مردم یاد دهند.
از آنجا که سحر و جادو مثل بمب است برای خنثیکردن آن لازم است خنثیکننده از ریزهکاریهای بمب و نحوه ساختهشدن آن خبر داشته باشد آن دو فرشته نیز آمدند و به مردم گفتند که اینگونه و به این روشها سحر و جادو انجام میشود و اینگونه هم خنثی میشود؛ اما با توجه به اینکه ما انسانها از همان لحظهای که پدربزرگمان آدم (علیه السلام) و حوا (سلام الله علیها) پا در عرصه وجود گذاشتند کراراً امتحان می شویم مردم عصر سلیمان هم از این قانون مستثنی نبودند و امتحان شدند بنحوی که آن دو فرشته ابتدا به مردم میگفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم پس کافر نشوید (یعنی قسمت سحر و جادو کردن را بکار نبندید) اما یهود عصر سلیمان از آن دو فرشته مطالبی آموختند که بتوانند با آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند. جالب است که در همین آیه میفرماید: آنها نمیتوانستند به کسی ضرر بزنند مگر به اِذن خدا! آنها چیزی را یاد میگرفتند که برایشان زیان داشت و نفعی به آنها نمیرسانید و مسلماً میدانستند هر کس خریدار اینگونه کارها باشد آخرتش را از دست میدهد پس اگر اهل فهم میبودند میفهمیدند که چه بد معاملهای با نفس خود میکنند.

کسی که وارد مقوله سِحر و جادو میشود از هم اکنون خود را برای آتشی که دامنهاش فراگیر است آماده کند چرا که مَتاع ناچیزی مثل از هم پاشیدن زندگی یک زن و مرد را در دنیا بدست می آورد و بهشت همیشگی را از دست می دهد و عذاب آتش درد آور را به جان میخرد. مسلماً اگر انسان بداند این بد معاملهای است که با جان خود میکند حقیقتا ما انسانها در گِرو کردار خودمان هستیم (سوره مدثر آیه 38 ) حتی باید پاسخگوی آثار اعمال زشت خود هم باشیم مثلا اگر کسی با سحر و جادو زندگی زیبای یک زوج جوان را به هم بریزد و آنها از هم جدا شوند و هر کدام راه فساد را بروند و یا فرزندان طلاق آنها بخاطر عدم تربیت صحیح مُفسدِ فیالارض شوند شخص جادوگر باید بار گناه همه آنها را به دوش بکشد بدون اینکه از بار گناه آنها کاسته شود.
شیاطین مُلک سلیمان به مردم سِحر و جادو یاد دادند و خداوند که لطف و کرم و هدایتش بینهایت است برای هدایت مردم دو فرشته را بنامهای هاروت و ماروت بصورت دو نفر بر مردم فرستاد تا طریقه خنثیکردن سحر و جادو را به مردم یاد دهند
عاقبت ساحر
تجربه تاریخ حیات انسان این حقیقت را به اثبات رسانیده و آیات قرآن و روایات هم آن را تأیید مىکند که هیچ خلافکارى و عصیانگرى، و ستم پیشهاى که یکى از مصادیق آنها ساحر و جادوگر است عاقبت به خیر نشده، و زندگى بىدغدغهاى نداشته و نهایتاً دچار خسارتهاى دنیائى و آخرتى شده و گوى سعادت را از دست داده و به ویژه خود را در آخرت از هر گونه بهره و نصیب الهى و بهشتى محروم نموده است، و با این عمل زشت و کار ناپسندش خود را به عذاب ابد و دوزخ همیشگى فروخته است، چنان که قرآن مىفرماید:
«ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» ؛ (براى ساحر و جادوگر) در آخرت هیچ نصیبى نیست، و یقیناً بد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر آگاهى و معرفت مىداشتند.
بالاخره اینکه از نظر فقهی تعلیم و تعلم سحر - به جز برای بی اثر کردن سحر ساحران - حرام است.
آیت الله فاضل : اصل سحر و جادو و مراجعه به ساحر و جادوگر برای این امور حرام است و درآمدی هم که از این طریق کسب شود حرام است ولی مراجعه برای بطلان و بی اثر کردن سحر اشکال ندارد. (جامع المسائل آیت الله فاضل، س 961).
آیت الله خامنه ای: علم سحر و یاد گرفتن آن حرام است مگر آن که به منظور غرض عقلایی مشروع باشد. (اجوبه الاستفتاآت، ص445)
باز بودن راه توبه بر ساحر
سحر و جادوگرى از گناهانى نیست که توبه نداشته باشد و راه جبران به رویش باز نباشد، و حضرت حق هم به مقتضاى کرم و لطف و احسان و رحمتش توبه ساحر را مىپذیرد و او را مورد عفو و مغفرت قرار مىدهد.
خداوندا! ای کسی که برگ درختان بدون اذن تو از درخت جدا نمیشود ما را از شَرِّ شیطان و پیروان شیطان و هر کاری که آخرت ما را تهدید میکند حفظ بفرما (التماس دعا )
فراوری: محمدی
بخش قرآن تبیان

بانوی وارسته، حضرت أمّ البنین، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربیعة بن کلاب است.
مادر آن گرامی، لیلا و یا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است که همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنین جناب امّ البنین با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، نسب می رساند.
ابو الفرج اصفهانی نیز در مقاتل الطالبین از ایشان یاد کرده است. به گواهی تاریخ؛ پدران و داییهای امّ البنین علیهاالسلام در دوران قبل از اسلام در ردیف دلیران عرب محسوب می شده اند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاههای نبرد ستوده اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بوده اند؛ آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده اند.
بدین گونه است که خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد.
ازدواج با امیر مؤمنان (ع)
بعد از آنکه مولای متقیان، حضرت زهرا علیهاالسلام را از دست داد و اشقیای روزگار، آن بانوی بانوان عالم را به شهادت رساندند، فرزندان کوچک آن بزرگوار به مادری نیاز داشتند که در عین حالی که همسری حضرت را عهده دار می شود، برای آن عزیزان نیز مادری مهربان باشد. به همین سبب، امام علی علیه السلام از برادرش عقیل که دانشمندی تبارشناس در جهان عرب بود، چنین درخواست کرد: «اُنْظُرْ لِی اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْها الْفُحُولَةُ مِنَ الْعَرَبِ لاَِتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لِی غُلاما فارِسا؛ برای همسری ام؛ بانویی از میان اعراب انتخاب کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد و پسری جوانمرد و شجاع برایم به دنیا آورد.» عقیل نیز بعد از فکر و اندیشه به امام پیشنهاد کرد که با امّ البنین کلابیه ازدواج کند؛ چرا که در میان اعراب، شجاع تر از نیاکان او یافت نمی شود. مولای متقیان نیز رأی برادرش را پسندید و عقیل را به خواستگاری فرستاد.
اهمیت شرافت خانوادگی
امام در این رفتار خود که به اصالت نژاد یک دختر توجه می کند، درسی تربیتی نیز به پیروان خود می آموزد؛ همچنان که خود فرموده است: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ کَرَمِ الاَْعْراقِ؛ زیبایی اخلاق، دلیل [پاکی وراثت و[ فضیلت ریشه خانوادگی است.»
به یقین، توجه به اصالت خانواده، هنگام ازدواج، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است و صفات اجداد و والدین، در رفتار فرزندان تأثیر خواهد داشت. البته از منظر امام علیه السلام نه تنها در مسئله مهم ازدواج اصالت خانوادگی ضرورت دارد؛ بلکه در حوزه اداره کشور و حکومت داری هم که کم اهمیت تر از نهاد خانواده نیست، آن حضرت به اصالت خانوادگی و شرافت و نجابت ریشه دار آن توجه دارد و در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: «ثُمَّ الْصَق بِذَوِی الاَْحْسابِ وَالْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاء وَالسَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛ همبستگی و پیوست تو با مردم شایسته [و با فضیلت] باشد؛ که در خانواده های شریف [رشد کرده] و با حسن سابقه و نیکنامی زندگی کرده اند، مردمی که اهل رشادت، شجاعت، سخاوت و همت عالی باشند؛ زیرا چنین مردمی، کانون کرامت و شاخه شجره نیکی و فضیلت اند.»
ازدواج فرخنده
عقیل وقتی به خواستگاری ام البنین رفت، خانواده حزام خیلی خوشحال شدند و با افتخار تمام از وی استقبال کردند؛ امّا با این حال، پدر ام البنین با کمال ادب از عقیل مهلت خواست تا در این زمینه از مادر دختر، شمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند.
رؤیای مسرت بخش
وقتی پدر امّ البنین، نزد همسر و دخترش برگشت تا از نظر آنان آگاه شود، متوجه شد دخترش خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای مادرش، چنین تعریف می کند:
مادر! خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم و نیز درباره آسمان که بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان و... . در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که چهار ستاره نورانی دیگر هم در دامنم فرود آمدند.
حزام بن خالد با شنیدن این رؤیای صادقه دخترش خوشحال شد و به او مژده داد: «لَقَدْ حَقَّقَ اللّهُ رُؤْیاکِ یا بُنَیَّتِی فَاَبْشِرِی بِسَعادَةِ الدُّنِیا وَالاْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئنا خدای [تبارک و تعالی]، رؤیای تو را به حقیقت مبدل ساخت و سعادت دنیا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آیا دخترمان فاطمه را شایسته همسری امیر مؤمنان علیه السلام می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی، نبوت، علم، حکمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لایق این خانه می دانی، این وصلت مبارک را بپذیریم!»
همسرش گفت: «ای حزام! به خدا سوگند! من او را خوب تربیت کرده ام و از خدای متعال خواستارم که او واقعا سعادتمند شود. پس او را به مولایم علی بن ابی طالب علیه السلام تزویج کن.»
در نتیجه، آنان با سربلندی و افتخار به عقیل پاسخ مثبت دادند و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان، علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد. امام علی علیه السلام در همان آغاز زندگی مشترک، فاطمه کلابیه را که هنوز دختری جوان بود، دارای کمال عقل، ایمانی عمیق و استوار، اخلاق و صفات عالی و خصلتهای نیکو مشاهده کرد و مقدم او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمتش کوشید.
حضرت امّ البنین علیهاالسلام نیز آیین همسرداری را به نحو شایسته ای انجام داد و افزون بر تربیت فرزندان صالح، اوج وفاداری اش را به امام نشان داد. او بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام با آنکه جوان و از زیبایی ویژه ای برخوردار بود تا پایان عمر به احترام همسر والاقدرش، ازدواج نکرد.
معرفت به مقام اهل بیت علیهم السلام
بدون تردید امّ البنین علیهاالسلام ، از زنان بافضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وی محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی ایشان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا و موقعیتی ارزنده قائل بودند.
امّ البنین علیهاالسلام هنگام برگشت کاروان کربلا به سوی مدینه به بشیر گفت: «ای بشیر! از ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برایم بگو.» بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وی گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیهاالسلام ...؛ [ای بشیر! با این خبر ناگوار،] بندهای دلم را پاره کردی. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان کبود است، فدای ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام باد.» بشیر گفت: «خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین علیه السلام به شما پاداش بزرگ عنایت کند.»
این سخنان امّ البنین علیهاالسلام نیروی ایمان و مقدار پیروی او را از امام حسین علیه السلام نشان می دهد. همچنین، این سخن امّ البنین علیهاالسلام که «اگر حسین علیه السلام زنده باشد؛ کشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»، درجه بلند دیانت او را آشکار می سازد.
محبت بی شائبه امّ البنین علیهاالسلام در حق فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و فداکاریهای فرزندان او در راه سید الشهداء علیه السلام ، در این دنیا نیز مؤثر بود. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانی نسبت به آنان چیزی فروگذار نکردند.
مادری مهربان برای فرزندان زهرا علیهاالسلام
امّ البنین علیهاالسلام تلاش می کرد جای خالی مادر را در زندگی فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر کند.
فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. امّ البنین علیهاالسلام ، فرزندان دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود ـ که نمونه های والای کمال بودند ـ مقدم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان می کرد.
امّ البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز که پای در خانه مولا علی علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیماری داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.
نوشته اند حضرت امّ البنین علیهاالسلام وقتی به خانه حضرت علی علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد کرد او را به جای فاطمه ـ که اسم قبلی و اصلی وی بود ـ با کنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نشود و رنج بی مادری آنها را نیازارد.
تربیت فرزندان صالح
امّ البنین در منزل امام علی علیه السلام دارای چهار پسر به نامهای عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است که در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه متولد شد.
هر یک از این چهار جوان تربیت یافته در مکتب امّ البنین علیهاالسلام ، در مرحله نخست از اوصاف والای پدر گرامی شان علی علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با کمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یک از آنان به تنهایی اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردی، اخلاق و کمالات انسانی بودند.
در هنگام شهادت مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند بزرگ امّ البنین، عباس بن علی علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او کم سن تر بودند. بعد از آن، فداکاری مادر بزرگوارشان و رهنمودهای حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.
این زن فداکار و ایثارگر، جوانی و نیروی خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولای متقیان کرد و بسان مادری مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان امّ البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با کمال عشق و علاقه در راه اعتلای کلمه حق و در رکاب امام به حق، هستی خود را تقدیم کردند.
صبر بی نظیر
شیخ احمد دجیلی شاعر شهیر عرب می گوید:
اُمُّ الْبَنِینَ وَما اَسْمی مزایاکِخَلَدَتْ بِالْعَبْرِ وَالاِیمانِ ذِکْراکِ
ای امّ البنین! چقدر از خصوصیات والایی برخورداری. به سبب غم و اندوهی که به تو رسید و [نیز به سبب] ایمانت، یاد تو جاودانه شد.
به دو نمونه از موارد صبر و بردباری آن بانوی فرشته خو در مقابل مشکلات، اشاره می کنیم:
1. مورخان نقل می کنند که روزی امیر مؤمنان، عباس علیه السلام را در دامان خود گذاشت، آستینهایش را بالا زد و امام درحالی که به شدت می گریست به بوسیدن بازوان عباس علیه السلام پرداخت. امّ البنین حیرت زده از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه می کنید؟»
حضرت با صدایی آرام و اندوه زده پاسخ داد: «به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به یاد آوردم.»
امّ البنین شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟»
حضرت با آوایی مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد.»
این کلمات چون صاعقه ای بر امّ البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسید: «چرا قطع می شوند؟» امام به او خبر داد که فرزندش در راه یاری اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهی و ریحانه رسول اللّه صلی الله علیه و آله دستانش قطع خواهد شد. امّ البنین به شدت گریست و زنان همراه او نیز در غم، رنج و اندوهش شریک شدند.
در این لحظه بود که امّ البنین عظمت و عمق ایمان خود را نشان داد و به دامن صبر و بردباری چنگ زد و خدای را سپاس گفت که فرزندش، فدایی سبط گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و ریحانه او خواهد بود.
2. جمله معروف او هنگام شنیدن خبر شهادت چهار فرزند خویش مقام صبر و تحمل این مادر را آشکار کرده و زینت بخش صفحات تاریخ کربلا شده است. با آنکه بشیر خبر شهادت حضرت ابو الفضل علیه السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان می دهد، وی صبر و بردباری می کند و فقط از امام خود می پرسد.
هیچ زندگی عاری از درد و رنج و اندوه نیست. متأسفانه همه ما در برههای از زندگی خود دورههای دشواری را تجربه خواهیم کرد.
گرچه ممکن است نتوانیم اتفاقاتی را که برای ما میافتد کنترل کنیم، اما میتوانیم نحوه واکنش خود را در برابر اندوه کنترل کنیم؛ بنابراین پرورش احساس انعطافپذیری راهی است که باید دنبال کنید.
از نظر روانشناختی انعطاف، به عنوان "فرآیند سازگاری مناسب در برابر مشکلات، آسیبها، فاجعه، تهدیدها یا حتی منابع قابل توجه استرس" تعریف شده است، انعطافپذیری به ما اجازه میدهد حتی در دورههای آزاردهنده نیز قوی باشیم. اگر میخواهید این ویژگی را تقویت کنید، تغییرات کوچکی وجود دارد که میتوانید ایجاد کنید.
روی آینده خود سرمایهگذاری کنید
ممکن است در حال حاضر اوضاع احساس ناپایداری کند. با این حال میتوانید روی آینده خود سرمایهگذاری روانی کنید، درواقع میتواند تصمیم بگیرید که برای آینده چه کارهایی انجام دهید و این موضوعی مهم برای شادی بلندمدت شما خواهد بود.
لذتهای روزمره را بچشید
حتی در میان سختیها، ما همیشه میتوانیم لذتهای روزمره را تجربه کنیم، تماس با یک دوست، خوردن یک قهوه یا یک برش شکلات، دوش گرفتن، قدم زدن و بسیاری از موارد مشابه میتوانند به شما در افزایش احساسات زندگی کمک کنند.
به خواب خود اهمیت بدهید
تحقیقات منتشر شده توسط انجمن روانشناسی آمریکا نشان میدهد که خواب بیشتر باعث شادی و سلامت بیشتر افراد میشود، در حالی که کمبود خواب نتیجه عکس دارد. وقتی خوب میخوابیم، ایمنی بدن را تقویت میکنیم، حالات روانی خود را تنظیم میکنیم، عملکرد مغز را افزایش میدهیم و استرس خود را کاهش میدهیم.
درباره خودتان مثبت صحبت کنید
اگر میخواهید عزت نفس و مقاومت خود را در برابر مشکلات زندگی بالا ببرید، استفاده از تأییدهای مثبت میتواند پاسخ شما باشد. ممکن است بخواهید جملات مثبتی که قدرت شما را پر میکند یادداشت کنید و آنها را در مکانهای قابل مشاهده در اطراف خانه خود نصب کنید و بهتر است حتی وقتی درباره خودتان صحبت میکنید، مثبت فکر کنید.
منبع:همشهری آنلاین
با گذر زمان فهمیدم
معلم ها قدرت عجیبی دارند
آنها می توانند دید آدم ها را به زندگی تغییر دهند.
فهمیدم معلم ها همیشه در مدرسه نیستند.
معلم می تواند همان کودکی باشد که تمام ناراحتی و دلخوری اش به چند دقیقه نرسیده تمام می شود. کودکی که کینه به دل نمی گیرد و درس بخشش می دهد. معلم می تواند همان جوانی باشد که برای آرزوهایش می جنگدو درس تلاش می دهد.
معلم می تواند همان سالمندی باشد که به فرزندان و نوه هایش بی انتها عشق می ورزد و هیچکس مهربانی و عشق را به خوبی او یاد نمی دهد.
دنیا پر از معلم است.
معلم هایی که جدا از سن و سال
جدا از تحصیلات؛درس زندگی می دهند.
هر کدام از ما می توانیم حتی برای یک نفر معلم باشیم، به شرط آنکه در زندگی چیزی برای یاد دادن داشته باشیم....
همدلی
انسان موجودی اجتماعی می باشد و برای اینکه به کمال و موفقیت برسد باید درون خود، ارزش هایی را به وجود آورد که همین ارزش ها اثر خود را بر جامعه خواهند گذاشت و جامعه تبدیل به جامعه مطلوبی خواهد شد؛
گذشت و ایثار؛
انسان اگر اهل گذشت باشد جنگ و جدل و خشونتی پیش نخواهد آمد چرا که همه چیز با عفو و بخشش حل خواهدشد.
احسان و نیکوکاری؛ در جامعه ای که افراد آن محسن و نیکوکار باشند محبت ها بیشتر و فقر کمتر خواهد شد. نیکوکاری و احسان یکی از بهترین روش های محبت کردن به همنوع خود است.
اگر یک انسان با خصوصیات ایثاروازخودگذشتگی در جامعه زندگی کند، جامعه تبدیل به جامعه همدل می شود.
جامعه همدل چیست؟ جامعه ای است که افراد آن یکدیگر را درک می کنند و به احساسات هم احترام می گذارند.
طبق آموزههای اسلامی یک شهروند در جامعهی اسلامی باید نسبت به آنچه در جامعه رخ میدهد، اعم از مسائل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی بلایای طبیعی همچون حوادث غیر مترقّبه احساس تکلیف کند و در حدّ توان و امکانات خویش در رفع اینگونه مشکلات و کاستیها کوشا باشد.
قرآن کریم یاری رساندن و کمک به دیگران را از وظایف هر مسلمان دانسته و میفرماید: «اگر در دین خود از شما یاری طلبند، بر شما است که آنها را یاری کنید» و «مؤمنان برادران یکدیگرند». در یک جامعهی خوب نسبت به سرنوشت، آینده و مشکلات یکدیگر مسئولاند و اگر کسی از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند، طبق آنچه از روایات به ما رسیده از زمرهی مسلمانان خارج است: «کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست».
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
تعبیر غزل :
گاهی به حرف هایی که می زنید عمل نمی کنید و فقط حرف های شعارگونه برای دیگران زده و آن ها را پند می دهید در صورتی که خودتان به آن باور ندارید. دروغ و دورویی را کنار بگذارید که سرانجام آن رسوایی و بی آبرویی خواهد بود.
در کارها صداقت و راستی به خرج دهید که باعث موفقیت و پیشرفت شما می شود. ممکن است هوی و هوس دنیا شما را به راه خطا بکشاند، از حیله و نیرنگ دشمنان که سعی می کنند شما را وسوسه کنند حذر کرده و از آن ها دوری کنید.
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
بگیریم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرتان آورد باوجودقدرتی که داریدولی بسپاریدبه خدا؛
اگر جواب هر جفایى بدى بود،
داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.
اگر خوبى کردی و بدى دیدی
کناربکش
اما بدنشو...
مهم نیست با تو چه کردند.
قهرمان زندگی خودت بمان.
با وجدان آسوده بخواب
سرت را پیش خدات بالا بگیر
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
این ضرب المثل در مواردی بکار میرود که شخص فکر میکند تواناتر از دیگران است.
داستان ضرب المثل:
در زمان های قدیم که خانهها حمام نداشتند، هر محله یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میکردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن میریختند، حمام بخار میکرد و صدا خیلی خوب در حمام میپیچید.
یک روز صبح زود یک مرد به حمام عمومی رفت و دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد شروع به آواز خواندن کرد از صدایش که در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش آمد و همینطور که خودش را میشست با صدای بلند هم آواز میخواند. کمی که گذشت با خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی داشتم و از آن استفاده نمیکردم؟ من با این صدای دلنشین میتوانم از خوانندگان معروف دربار شوم.
مرد بهترین لباسهایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حرکت کرد. اجازه دیدار حضوری پادشاه را گرفت. او به اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم کشف کنم. اما امروز آمدهام تا با صدای زیبایم برای پادشاه کمی آواز بخوانم.
مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع کرد به آواز خواندن. هنوز لحظه ای نگذشته بود که همه حاضرین گوشهایشان را گرفتند . مرد که خودش هم فهمیده بود صدایش، آن صدای داخل حمام نیست سکوت کرد پادشاه گفت: ما را مسخره کردی؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین.
مرد ترسید و گفت: اگر اجازه بدهید یک خمرهی بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای من بیاورند تا صدای واقعی مرا بشنوید. پادشاه دستور داد تا خمرهای بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای مرد بیاورند. خمره را که آوردند، مرد سرش را در خمره فرو کرد و شروع کرد به آواز خواندن. کمی که خواند خودش احساس کرد که صدایش آنچه توقعاش را داشته نیست. مرد با ناامیدی سرش را از خمره درآورد و حاکم که احساس کرد مرد آنها را مسخره میکند دستور داد تا نگهبانان ترکه چوبی بیاورند و در خمره بیندازند و آنقدر این ترکه را خیس کنند و مرد را کتک بزنند تا آب خمره تمام شود.
نگهبانان ترکهها را در خمره میبردند، تر میکردند و به تن و بدن مرد میزدند. با هر ضربهای که مرد میخورد میگفت: خدا رو شکر پادشاه که میدید با هر ضربه مرد آوازه خوان یکبار خدا را شکر میکند، از مرد پرسید: مرد حسابی تو در قبال کار اشتباهی که کردی ترکه میخوری، پس چرا خدا را شکر میکنی؟
مرد گفت: خدا را شکر میکنم که اینجا و در خمرهی نصفه آب خواندم. من میخواستم از شما بخواهم به حمام بیایید تا در آنجا برای شما برنامه اجرا کنم. اگر آنجا میآمدید و چنین دستوری را تا تمام شدن آب خزینهی حمام صادر میکردید، من زیر ضربات ترکهها میمردم.
منبع:بیتوته