مهارت زندگی/ بهترین راه برای نه گفتن
نمناک/ برخی از افراد با نه گفتن دچار حس پشیمانی می شوند به همین دلیل سعی میکنند خواسته کسی را رد نکنند اما به کمک راه های مناسب میتوانند این حس را رفع کنند.
نه گفتن بدون احساس پشیمانی و گناه
شما می توانید حس گناه را بعد از نه گفتن در خودتان از بین ببرید؛ اما شاید ندانید که چگونه باید این کار را انجام دهید. گاهی اوقات شرایط به گونه ای است که نباید حرف طرف مقابل را قبول کنید. پس با خودتان کنار می آیید و نه می گویید اما بعد از آن پشیمان شده و عذاب وجدان می گیرید. حال به نظرتان در چنین مواقعی باید چه کار کرد؟ در این قسمت در این مورد توضیح مفصل خواهیم داد.
دلیلی مهم برای نه گفتن به نبایدها
به این فکر کنید که به دردسر انداختن خود؛ باعث ایجاد استرس می شود. بسیاری از افراد به دیگران نه می گویند، به خاطر این که به آن ها کمک کنند. در واقع می خواهند آنها را راضی نگه دارند اما خودشان دچار استرس می شوند و به دردسر می افتند اما از اینکه نه بگویند و به طرف مقابل صدمه بزنند هم می ترسند و دوست ندارد که دیگری را ناراحت کنند.
گاهی اوقات شما با بله گفتن به دیگری، خودتان را به دردسر می اندازید و احساس می کنید که مانند یک شمع آب شده اید و حتی ممکن است که از پسِ آن چیزی هم که قبول کرده اید بر نیایید و هر دو طرف دچار ضرر و زیان می شوید. شما مجبور به راضی نگه داشتن دیگران نیستید؛ پس باید منطقی فکر کنید.
چگونه بدون احساس پشیمانی نه بگوییم؟
برای آنکه بدون ایجاد حس گناه و پشیمانی از کلمه "نه" استفاده کنید باید:
به خودتان زمان دهید و منطقی باشید
اولین مرحله برای نه گفتن بدون احساس پشیمانی و گناه این است که کمی به خودتان زمان بدهید. طرز فکر خود را تغییر دهید و به کسانی دقت کنید که خیلی راحت نه می گویند. مغز شما در حالت طبیعی و نرمال سعی دارد بگوید که اگر نه بگویید، دیگران را عصبانی کرده اید یا این که آن ها را از خودتان فراری می دهید و آنها دیگر نمی خواهند با شما دوست باشند یا این که دیگران را به دردسر انداخته اید اما اصلا این گونه نیست.
به نتیجه ی خوب بعدش فکر کنید
با خودتان فکر کنید که برای این نه گفتن دلیل داشته اید و همین باعث شده؛ تا به طرف مقابل هم بیشتر کمک کنید و باعث می شود که او از کسی این درخواست را داشته باشد که توانایی انجام دادنش را دارد.
از دیگران الگو بگیرید
یاد بگیرید از کسانی که نه می گویند، الگو بگیرید. بعضی ها خیلی راحت نه می گویند و عذاب وجدان ندارند؛ پس پذیرش این مسئله اصلا گناه یا اشتباه نیست.
برای خود محدودیت ایجاد کنید
ایجاد محدودیت به شما کمک می کند که حس گناه را بعد از نه گفتن از بین ببرید. محدودیت ها بازتاب ارزش های شما هستند. برای این که ارزش های خود را بفهمید، باید محدودیت های تاثیر گذاری را ایجاد کنید. باید سعی کنید که یک احساس امنیت در خودتان به وجود بیاورید و به خودتان بفهمانید که چه محدودیت ها و استاندارد هایی در زندگی دارید.
اگر کسی از شما درخواست داشت که مجبور بودید محدودیت ها را کنار بگذارید، به او نه بگویید.
به انگیزه شخصی خودتان فکر کنید
ببینید که آیا این نه گفتن از نظر شما خودخواهی است یا این که تصمیم منطقی است. اگر تصمیم تان منطقی است، پس باید نه بگویید و از چیزی نترسید. با انجام این کار به طرف مقابل هم کمک می کنید؛ پس هرگز محدودیت های خود را زیر پا نگذارید.
حس گناه را فراموش کنید
باید با خودتان تمرین کنید که خیلی راحت نه بگویید. شما آدم خودخواهی نیستید. فقط چیزی که در توان تان نبوده است را رد کرده اید؛ پس این کار را خیلی راحت و ساده به انجام برسانید. بدون این که احساس ترس و گناه داشته باشید و مسئله را بیش از حد برای خودتان بزرگ کنید، بدانید که کار درستی انجام داده اید.
اجازه ندهید که کسی شما را مجبور کند
گاهی اوقات دیگران شما را تحت رودربایسی یا فشار قرار می دهند تا هر طور شده به آن ها بله بگویید اما انجام این کار به شما آسیب وارد می کند. باید به گونه ای رفتار کنید که هیچ کس حق نداشته باشد شما را تحت فشار بگذارد؛ به عنوان مثال برای نه گفتن هرگز از کسی عذرخواهی نکنید.
داستانک/ آواز نابهنگام خر
کتابدونی/ خری و اشتری دور از آبادی به آزادی می زیستند. نیمه شبی چران و چمان به شارع عام نزدیک شدند. اشتر گفت: "رفیق ساعتی دم فرو بند تا از آدمیان دور شویم نباید گرفتار آییم." خر گفت: "این نتواند بود چه درست همین ساعت نوبت آواز معتاد من است و در ترک عادت رنج جان و بیم هلاک تن." و بی محابا نهیق برداشت کاروانیان بر اثر بیامدند و هر دو را در قطار کشیده بار نهادند. فردا آبی عمیق پیش آمد که عبره( عبورکردن از جایی) خر از آن میسر نبود. خر را بر اشتر نشانیده اشتر را به آب راندند. چون بارگیر( شتر) به میان آب رسید دستی بر می افشاند و پایی می کوفت. خر گفت:" رفیق این مکن و گر نه من در آب افتم و غرقه شوم. " گفت:" چنانکه دوش نوبت آواز نابهنگام خر بود امروز گاه رقص ناساز اشتر است" و با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و غرقه ساخت.
منبع امثال و حکم
آسیبهای جبران ناپذیر مصرف الکل
بهداشت نیوز/محققان دانشگاه پنسیلوانیا میگویند نوشیدن الکل میتواند تغییرات مضری را در اندازه و ساختار مغز ایجاد کند. مطالعهای روی بیش از 36 هزار نفر انجام شد که نشان داد مصرف الکل به میزان اندک هم تغییراتی را روی مغز ایجاد میکند و منجر به پیری زودرس میشود.
کسانی که الکل مصرف میکنند آسیبهای جبران ناپذیری را به مغز و جسم خود وارد میکنند. حتی نوشیدن مقدار کم الکل مغز را کوچک میکند.
محققان دانشگاه پنسیلوانیا میگویند که نوشیدن الکل میتواند تغییرات مضری را در اندازه و ساختار مغز ایجاد کند. آنها مطالعهای را روی بیش از 36 هزار نفر انجام دادند و متوجه شدند مصرف الکل به میزان اندک هم تغییراتی را روی مغز ایجاد میکند و منجر به پیری زودرس میشود (اعضای بدن نسبت به سن فرد حداقل دو سال پیرتر میشود).
طبق این مطالعه مصرف الکل، در نهایت باعث آسیب در بخشهای مختلفی از مغز همچون فرونتال، مخچه و هیپوکامپ میشوند.
طبق گفته محققان، از شایعترین عوامل ابتلا به بیماریهای روانی و اختلال در عملکردهای فیزیکی، شناختی و اجتماعی مصرف الکل بوده که در پی آن موجب ابتلا به بیماریهای قلبی، عروقی، کمبود تغذیه، سرطان معده و پیریِ تسریع شده است.
این تحقیقات در مطالعات بیوبانک انگلستان به طور تخصصی نیز مورد بررسی قرار گرفت که اعلام شد الکل تأثیر زیادی بر حجم خاکستری و سفید مغز دارد که موجب تسریع شدن پیری در انسان خواهد شد.
در آخرین یافتههای علمی نیز مشخص شد که مصرف زیاد الکل با آتروفی مغز، از دست دادن نورونها و یکپارچگی ضعیفتر فیبر ماده سفید، مرتبط است.
حکمت/ سه صفت ناپسند اخلاقی که انسان ها را هلاک میکند
مهر/ امام حسن (ع): هلاکت مردم در سه رذیلت اخلاقی کبر، حرص و حسد است؛ کبر باعث بر باد رفتن دین میشود و به همین دلیل ابلیس مورد لعنت پروردگار قرار گرفت. حرص دشمن انسانیت است و همین باعث رانده شدن حضرت آدم از بهشت شد و اما حسد پیشتاز زشتیهای انسان است و به خاطر حسد قابیل برادر خود هابیل را کشت.
ضرب المثل/ اصطلاح «گرگ باران دیده»
کتابدونی/ اصطلاح "گرگ باران دیده "که کنایه است از، افراد کارآزموده که سرد و گرم روزگار را چشیده اند، یک غلط مصطلح است، چون اکثر گرگ ها در مناطق سردسیر زمین زندگی می کنند، در نتیجه از همان بدو تولد با برف و باران به خوبی آشنایی دارند، پس این اصطلاح نمی تواند به این شکل درست باشد، اما دو نقل قول صحیح برای آن وجود دارد که هر دو را ذکر می کنیم. اول اینکه، شکل صحیح آن "گرگ بالان دیده "بوده است،که" بالان" به معنای تله و دام می باشد و منظور گرگی بوده است که، چندین بار از تله و دام به سلامت نجات پیدا کرده است، از این رو به پختگی و کارازموگی رسیده است، ولی از آنجاییکه مردم عادی نمی دانستند معنای لغت بالان چیست؟!با گذشت زمان لغت باران را که بیشتر به گوششان آشنا بوده است، جایگزین آن کرده اند . دوم اینکه این اصطلاح در حقیقت "کرک باران دیده "بوده، و منظور از" کرک"در اینجا پوستین یا لباس چرمی بوده است که، مردمان در زمان گذشته برای حفاظت خود، از باران و سرما به تن می کردند و اگر قطرات باران برروی پوستین اثر نمی کرد، نشان دهنده این بود که لباس به خوبی درست شده و می توان مدت ها از آن استفاده کرد.
منبع ریشه های تاریخی امثال و حکم
حکایت/ راهبی در جستجوی آدم!
کتابدونی/ راهبی چراغ به دست داشت و در روز روشن در کوچه ها و خیابانهای شهر دنبال چیزی می گشت. کسی از او پرسید: با این دقت و جدیت دنبال چه می گردی, چرا در روز روشن چراغ به دست گرفته ای؟راهب گفت: دنبال آدم می گردم. گفت می جوین به هر سو آدمی که بود حی از حیات آن دمی مرد گفت این کوچه و بازار پر از آدم است. گفت: بله, ولی من دنبال کسی می گردم که از روح خدایی زنده باشد. انسانی که در هنگام خشم و حرص و شهوت خود را آرام نگهدارد. من دنبال چنین آدمی می گردم. مرد گفت: دنبال چیزی می گردی که یافت نمی شود. ناظر فرعی ز اصلی بی خبر
فرع ماییم اصل احکام قدر
گفت حق ایوب را در مکرمت
من بهر موییت صبری دادمت
هین به صبر خود مکن چندین نظر
صبر دیدی صبر دادن را نگر
مثنوی_معنوی
داستانک/ مرد فقیر و بقال
آخرین خبر/ مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت.
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.
مرد آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن900 گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم.
حکمت/ زاهد کیست؟
راسخون/ امام علی علیه السلام فرمودند:
اَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ؛
زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش چیره نشود، و حلال او را از شکرگزارى غافل نسازد.
بحار الانوار، جلد 87، صفحه 37
ضرب المثل/ لقمه گلو گیر
سارا شعر/ سابقاً در میان اهل طریقت این اعتماد وجود داشت که لقمه حرام و شبهه ناک از گلوی مردان خاص خدا قاطبتاً پایین نمی رود در گلو گیر می کند و موجب زحمت و دشواری می شود.
خلاصه این گونه لقمه ها را از باب تمثیل لقمه گلوگیر گویند که ریشه تاریخی آن به این شرح آمده است:
ریشه و علت تسمیه عبارت مثلی لقمه گلوگیر را به حوادث و وقایع چندی مرتبط می دانند که چهار مورد آن قابل ذکر است و از این چهار مورد البته مورد اول را بیشتر قابل توجه و اعتنا می دانند.
1. حارث محاسبی (وفات 243 هجری در بغداد) از بزرگان متصوفه و علمای مشایخ و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است.
در شرح حال و کرامات و ریاضت هایش مطالب بسیار نوشته اند که از جمله چهل سال روز و شب پشت به دیوار و جز به دو زانو ننشست. پرسیدند که:"قبول تحمل این همه رنج و تعب برای چیست؟"
جواب دادم:"شرم دارم که به هنگام مشاهده در پیشگاه حضرت رب الاربا بنده وار ننشینم." چون در محاسبه مبالغی تمام داشت به لقب محاسبی ملقب گردید.
روزی حارث نزد قطب اعظم و سید الطایفه جنید بغدادی رفت. جنید در ناصیه حارث آثار گرسنگی دید و تقاضا کرد طعامی برایش حاضر کنند. حارث پذیرفت و جنید به خانه رفت و غذای مأکولی که شبانه از مجلس عروسی یکی از بستگان و نزدیکان آورده بودند مختصری پیش حارث نهاد. چون حارث دست به طعام برد انگشت دست راستش کشیده شد و به زحمت لقمه ای در دهان نهاد ولی هر چه تلاش کرد لقمه در گلوگیر کرد و فرو نمی رفت. ناگزیر لقمه را از دهان بیرون افکند و خواست از خانه بیرون رود که جنید بغدادی جلویش را گرفت و علت را جویا شد. حارث گفت:"آن طعام از کجا بود؟" جنید گفت:"از خانه خویشاوندی."
حارث گفت:"مرا با خدای عزوجل نشانی است که لقمه مشکوک و شبهه آمیز در گلویم گیر می کند و پایین نمی رود."
جنید گوید خواهش کردم روز بعد به خانه ام آمد پاره ای نان خشک آوردم، بخورد و لذت فراوان برد. آن گاه گفت:"چیزی که پیش درویشان آری، چنین آر."
گوناگون/ 4 ویژگی اهلبیت برای نجات انسانها از مهلکههای دنیا
تسنیم/ حضرات ائمه معصومین علیهم السلام در فرازی از صلوات شعبانیه بهمثابه کوهی استوار برای پناه شیعیان معرفی شدند.
صلوات شعبانیه یکی از ادعیه منسوب به حضرت امام علیبن الحسین السجاد علیه السلام است. آنچه در صلوات شعبانیه آمده، بیشتر تأکید بر جایگاه اهلبیت حضرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام است. اهلبیت، گنجینه علم، محل رفتوآمد فرشتگان، جایگاه رسالت الهی و محل نزول وحی هستند. در فرازی از این مناجات میخوانیم "اللّ?هُمَّ صَلِّ عَلى? مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْکَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ الْهارِبِینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ."؛ یعنی خدایا، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، پناهگاه محکم و فریادرس بیچارگان درمانده و پناه گریختگان و دستاویز استوار برای چنگاندازان.
در عبارت اول این فراز اهلبیت علیهم السلام با تعبیر "کهف حصین" یاد شدهاند، کهف در لغت بهمعنای غار و پناهگاه است، این مفهوم دارای ریشهای قرآنی و برگرفته از داستان "اصحاب کهف" است. عبارت "حصین" بهمعنای استواری و استحکام بالا و صفت مشبّهه است و زمانی که به اسم مکانی تعلق میگیرد، بهمعنای جای محکم و استوار بهکار میرود؛ بنابراین "کهف حصین" یعنی کوهی بسیار استوار است که برای فرد حصن و امنیت فراهم میکند.
در عبارت دوم این فراز، ائمه با عنوان "غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ" یاد شدهاند، غیاث از غَوْث بهمعنای یاریکننده است، مضطرّ هم بهمعنای فردی است که بهشدت در اضطرار افتاده است و مستکین از مصدر اسْتکَانَة و بهمعنای فروتن و خوار است؛ همچنان که در آیه 76 سوره مؤمنون میخوانیم «فَمَااسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مایَتَضَرَّعُونَ» یعنی به پروردگارشان منقاد و خاضع نشدند و ناله نکردند، با این تعریف، اهلبیت علیهم السلام یاریکننده افرادی هستند که از شدت اضطرار دچار شکستگی و زبونی شدهاند.
در عبارت بعدی اهل عترت را با عنوان "مَلْجَإِ الْهارِبِینَ" یاد میکنیم، ملجأ یعنی پناهگاهی که افراد بهواسطه سختیها و مصائب به آنجا پناه میبرند. "لاجی" در ادبیات روز عرب به فردی میگویند که از کشور خود بهعلل سیاسى و غیره میگریزد و به کشور دیگرى پناهنده میشود. (فرهنگ ابجدى، ص123)، هارب بهمعنای فرد گریزان است، در ادبیات عرب، وقتی میگویند "هرب الرجل" یعنی فردی که با ترس و لرز یا بدون ترس کوشید و فرار کرد و از آن سرزمین دور شد، میتوان نتیجه گرفت "مَلْجَإِ الْهارِبِینَ" یعنی ائمه علیهم السلام پناهگاه و ملجأ شیعیان و محبانی هستند که از شدت مصائب و یا پستیهای دنیا به حریم مقدس ایشان پناهنده شدند.
در فراز آخر، اهلبیت در جایگاه "عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ" هستند. عصمت از ریشه "عَصم" بهمعنای حفظ و نگهداری است، اعتصام از همین ریشه مشتق شده که بهمعنای درآویختن و دستیازیدن است؛ بنابراین عصمت معتصمین یعنی ائمه، نگهدارنده آن دسته از مؤمنینی هستند که به ریسمان ایشان چنگ زدند.