مهارت زندگی/ رفتار عادلانه را چطور به فرزندمان آموزش دهیم؟
فارس/ کودکان به طور حدودی از سن چهار سالگی مفاهیم اخلاقی را درک میکنند. به طوریکه اگر به آنها نسبت به سایر خواهر و برادرها بی توجهی کنید، ناعدالتی را حس میکنند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند، اما در این سنین، چون خودمحور هستند تنها بی عدالتی را نسبت به خودشان تشخیص میدهند. از هشت سالگی به بعد، مفهوم عدالت نیز در آنها از آن حالت خودمحوری صرف خارج شده و به محیط اطراف و افراد دیگر کشیده میشود و به لحاظ اجتماعی نیز میتوانند این مفهوم اخلاقی را درک کنند.
با این وجود بسته به فرهنگ و محیطی که کودک در آن رشد میکند، این مفهوم نیز خود را به شکل متفاوتی در وجود افراد متجلی میکند. به طور مثال اگر کودک در یک محیط سرشار از تبعیض و رفتارهای نژادپرستانه زندگی کند، این مفهوم تقویت نمیشود و او نیز مثل اطرافیانش درک پایینتری از عدالت پیدا میکند.
در سنین نوجوانی بچهها درک متمایزتری از عدالت پیدا میکنند، درکی که گویا از پاداشها و تنبیهها و شرایط اجتماع فراتر میرود به نوعی او میتواند خود را فدای دیگران کند، به خاطر دیگران حتی پا روی خواستههای خود بگذارد. البته همه افراد به این درک نمیرسند.
مصادیقی برای آموزش مفهوم عدالت به بچهها
برای آموزش مفاهیم اخلاقی به بچهها باید بدانید وقتی کودک شما رفتار عادلانه را از بچگی بشناسد و رعایت کند کم کم در ذهنش نهادینه میشود و در آینده در هر شغلی که پیدا کند آن رفتار را نشان میدهد.
به طور مثال اگر فرزند شما کمتر از هفت سال دارد رعایت نوبت یکی از این مصداقهای عدالت است که میتوانید به او آموزش دهید. مثلا با کودک تمرین کنید و بازیهایی انجام دهید که نوبت را یاد بگیرد و بداند که میبایست برای نوبت دیگران صبر کند تا به خودش برسد.
اما اگر فرزند شما بالای هفت سال دارد به او آموزش دهید که عدالت همیشه به معنای برابری و مساوات نیست چرا که شرایط افراد با هم متفاوت است. مثلا یک آدم 15 ساله و یک آدم 5 ساله نمیتوانند به یک اندازه غذا بخورند هر کس به اندازه خودش میتواند غذا بخورد. البته اینها تنها بخشی از مصادیق قابل آموزش عدالت هستند.
اما در موارد دیگر برای اینکه درک کودک را از مفاهیم اخلاقی بالا ببرید، آگاهی از روانشناسی کودک خیلی با اهمیت است حتی مراجعه به یک مشاور نیز میتواند به شما کمک کند تا بدانید در سطح رشدی فرزندتان و شرایط محیطی چه راهکارهای بیشتر عملی درراستای آموزش عدالت به کودک موثر است و کیفیت رشد را میتواند ارتقا دهد.
نشان دادن تصویر و خواندن کتاب برای بچهها
یکی از بهترین روشها برای آموزش مفهوم عدالت برای کودکان استفاده از ابزارهای هنری مثل تصاویر، خواندن کتاب و داستان است که به دلیل بصری بودن میتواند موثر باشد. موضوعاتی مثل نژادپرستی، فقر، اختلافات طبقاتی، مبارزات افراد مهم تاریخ با ظلم و بیداد برای رسیدن به عدل برای بچههای دوره مدرسه میتواند خیلی اثرگذار باشد.
حتی میتوانید در کنار آموزش این مفاهیم، فعالیتی هم به بچهها بسپارید مثل اینکه داستانی برای یک عکسی بنویسند که تاریخی است و مبارزه با ظلم را نشان میدهد. ما در ادبیاتمان حکایتها و داستانهای زیادی داریم که درباره ظلم ستیزی و مبارزه برای رسیدن به عدالت است؛ از افسانهها و اسطورههایی، چون ضحاک ماردوش و کاوه آهنگر، ققنوس و آرش کمانگیر گرفته تا تاریخ اسلام. مثلا درباره جنگهای پیامبر اسلام (ص)، حضرت علی (ع) و دیگر ائمه نیز میتوانیم مثالهایی را برای بچهها بیاوریم.
چگونه به فرزندمان عزت نفس بدهیم
ایرنا/ احساسات مثبت عزت نفس و پذیرش خود، کودکان را قادر می سازد تا چالش های جدیدی را انجام دهند - شکست بخورند و دوباره تلاش کنند. هر موفقیتی به آنها غرور می دهد و آنها را تشویق می کند که بهترین کار را انجام دهند تا دوباره احساس خوبی داشته باشند. کودکانی که عزت نفس پایینی دارند، ناامن و فاقد اعتماد به نفس هستند. آنها در نهایت سردرگم می شوند و از خودشان مطمئن نیستند. عزت نفس پایین مانع از موفقیت می شود، زیرا فرزندان شما از ترس طرد شدن تمایلی به تعامل با دیگران ندارند. آنها جرات دفاع از خود را ندارند و به طور کلی از رویارویی با چالش ها اجتناب می کنند. هنگامی که آنها بر اثر اشتباهات عقب می افتند، بازگشت برای آنها دشوار است و در نهایت دچار استرس می شوند که این خود مشکلات سلامتی برای آنها به همراه دارد.
ایجاد عزت نفس در کودک
هر کودکی فوق العاده و خاص است. با این حال، عزت نفس با گفتن مداوم این واقعیت به آنها ایجاد نمی شود. همچنین، پاداش دادن مداوم به آنها باعث ایجاد عزت نفس در آنها نمی شود. کودکان عزت نفس را از شکست ها و موفقیت های خود بدست می آورند. به همین دلیل است که والدین هوشمند میتوانند اعتماد به نفس را برای مقابله با چالشهای زندگی روزمره در کودکان ایجاد کنند.
8 نکته برای ایجاد عزت نفس در کودکان
به فرزندانتان حق انتخاب بدهید: مهم است که به فرزندانتان اجازه دهید خودشان انتخاب کنند. با این حال، این انتخاب ها باید در مجموعه ای از گزینه هایی باشد که خودتان تعیین می کنید. به عنوان مثال، به آنها حق انتخاب غذایی برای خوردن صبحانه بدهید. این کار به فرزندان شما قدرت می دهد، زیرا آنها می توانند انتخاب های ساده ای در سنین پایین داشته باشند به همین ترتیب زمانیکه بزرگ می شوند، می توانند انتخاب های سخت تری داشته باشند.
به آنها مسئولیت دهید: به فرزندان خود از سنین پایین مسئولیت هایی در حوزه کارهای خانه بدهید؛ کارهایی مانند مراقبت از حیوان خانگی خانواده، تمیز کردن میز شام، یا مرتب کردن اسباب بازی های خود. این مسئولیت ها موجب تقویت مهارت های حل مسئله آنها می شود و به کودکان احساس شایستگی بیشتری می کنند. با این حال باید توجه داشت که کارهای محوله به کودکان نباید برای سن آنها زیاد باشد، زیرا باعث می شود احساس کنند که بیش از حد کار می کنند.
برای کودکانتان وقت صرف کنید: باید برای پیادهروی، آموزش دوچرخهسواری یا لذت بردن از صرف غذا با فرزندتان وقت بگذارید. وقت گذراندن با کودکان پیوند بین والد-فرزند را محکم می کند و به آنها اطمینان می دهد که در صورت شکست از آنها حمایت خواهید کرد.
به کودکان نشان دهید هیچکس کامل نیست: وقتی فرزندتان اشتباه میکند یا شما را ناامید میکند، واکنش شما برای احساس او نسبت به خودش در آینده بسیار مهم است. واکنش بیش از حد باعث ایجاد اعتماد به نفس نمی شود. به آنها توضیح دهید که هیچ کس از آنها انتظار ندارد که کامل باشند و مثال هایی در این زمینه برای آنها بیان کنید.
به آنها اجازه دهید از اشتباهات خود بیاموزند: کارهایی را که خودشان می توانند انجام دهند، انجام ندهید، یا به سؤالاتی که خودشان می توانند بفهمند، پاسخ ندهید.به فرزندان خود فضایی بدهید تا خودشان کارهای پیش روی خود را انجام دهند. این کار به آنها کمک می کند تا مهارت های جدیدی را توسعه دهند و از وابستگی بیش از حد به شما جلوگیری کنند. با این حال، شما باید صبور باشید زیرا آنها سعی می کنند این کار را به تنهایی انجام دهند. زمانیکه آنها با موفقیت از عهده امور پیش روی خود بر می آیند، اعتماد به نفس و شایستگی بیشتری پیدا میکنند.
کودک خود را زیاد تحسین نکنید: در صورت لزوم آنها را تحسین کنید و در خصوص تعریفهای خود دقیق باشید. برای مثال به جای «تو خیلی باهوشی»، میتوانید بگویید: «من از روشی که خودت فهمیدی خوشم میآید». به جای اینکه به آثار هنری خط خطی او نگاه کنید و بگویید: «خیلی زیباست»، آنچه را که دوست دارید یا میخواهید توسعه دهند، توصیف کنید. بگویید: «من عاشق انتخاب رنگ شما و نحوه استفاده شما از تمام فضای روی کاغذ هستم.»
به فرزندان خود احترام بگذارید: صدا زدن کودکان خود با اسم و لغات کنایه آمیز عامل مهمی در کاهش اعتماد به نفس در آنهاست.احساسات فرزندتان را تحقیر نکنید. قبل از جواب دادن به آنها فکر کنید و هنگام صحبت با آنها کلمات خود را عاقلانه انتخاب کنید.اشتباهاتشان را به وضوح به آنها نشان دهید و بدون کوچک کردنشان، آنها را اصلاح کنید.
منحصر به فرد بودن آنها را به کودکانتان نشان دهید: مهم است که به فرزندان خود، منحصر به فرد بودن آنها را نشان دهید. سعی کنید آنها را با افراد دیگر مقایسه نکنید. قدر استعدادها و شخصیت ویژه آنها را بدانید.
سعی کنید اعتماد به نفس کودکانتان را به طور طبیعی پرورش دهید، اما به یاد داشته باشید که ایجاد اعتماد به نفس در کودک فرآیندی است که زمان می برد. محترمانه رفتار کنید، نشان دهید که همیشه انها را می پذیرید، ارتباط میان خود و کودکانتان را تقویت کنید و مهمتر از همه، الگوی یک فرد با اعتماد به نفس باشید.
حکمت/ پوشیده نگه داشتن فقر چگونه کاری است؟
شهر حدیث/ امام صادق علیه السلام :
دشوارترین و پر زحمتترین کارها ، پوشیده داشتن فقراست .
بحار الأنوار : 78 / 249 / 87 منتخب میزان الحکمة : 452
گوناگون/ سوال و نکته هایی درباره منتظران واقعی
خراسان/ تامل در چند نکته و سوال در مطلب زیر شاید ما را کمی بیشتر با مفهوم و ادب و لوازم انتظار آشناتر کند.
«انتظار» شاید برای برخی مرادف با نشستن و چشم به آسمان دوختن و ذکر و دعا بر لب داشتن برای ظهور «منجی» باشد و چه بسا دست روی دست گذاشتن و سستی و رخوت و بی تفاوتی و سکوت در مقابل ظلم و ظالم از جمله تبعات چنین نگاهی به مقوله انتظار باشد، اما پر واضح است که این گونه «مشی» و نگاه و «مرام» با حکمت الهی بعثت انبیا و امامت و ولایت اوصیا از یک سو و با عقل و فطرت خداجو و حقیقت طلب و کمال خواه انسان از دیگر سو در تعارض است، چرا که آفریدگار حکیم برای هدایت انسان و به کمال و سعادت رساندن بشر و حرکت مدام او در مسیر «بودن» تا «شدن» هم عقل و فطرت را به عنوان پیامبر درون و هم انبیا و اوصیا را به عنوان راهنمایان و رهبران و چراغهای همیشه فروزان هدایت برگزید تا انسان جویای حق و عدالت طلب هیچ گاه در مسیر رشد و کمال و سعادت و «شدن» در تحیر و سرگشتگی نماند و به دامن سستی و رخوت و بی تفاوتی و ظلم پذیری درنغلتد.
از این رو پروردگار جهانیان براساس حکمت بالغه ذات اقدسش پس از ختم نبوت انبیا در وجود اشرف الانبیا حضرت محمد مصطفی (ص) جریان همیشگی هدایت را در وجود اطهر ائمه معصومین جاری فرمود و هیچ زمانی را از «حجت حق» خالی نگذاشت چه آن زمان که پیامبران و ائمه هدی در بین مردم حاضر و ناظر و هادی و راهنما و رهبر و امام بودند چه اکنون که امام هدایت و منجی عالم وجود حضرت مهدی موعود «عج» ناظر و حاضر و البته از دیدگان غایب است، اما وجود مبارکش همچون خورشید پس ابر، مایه حیات طیبه و روشنایی و هدایت طالبان حق به «صراط مستقیم» است.
اما در این میان بسیاری از ما گویا به بی ارتباطی با حضرت صاحب الزمان عادت کرده ایم! و مفهوم انتظار فرج را آن چنان که باید درنیافته ایم. در این مقال تامل در چند نکته و سوال شاید ما را کمی بیشتر با مفهوم و ادب و لوازم انتظار آشناتر کند.
1 – پیامبر اعظم (ص) فرمود که افضل اعمال امت من انتظار فرج است.
کمی دقت در این فرمایش رسول اکرم به ما میفهماند که «انتظار فرج» از جمله «اعمال» است بنابراین منتظر فرج باید عامل و اهل عمل باشد، مُدرِک و بصیر و پویا و بیدار باشد تا تشخیص دهد عمل متناسب با انتظار فرج چیست و کدام است. 2 – به این نکته بیندیشیم که آیا منتظر واقعی باید اهل قعود باشد یا قیام؟
3 – اهل بیداری و هوشیاری و حرکت باشد یا اهل سکون و رخوت و سستی؟!
4 – اهل سکوت در مقابل ظلم و ظالم و بی عدالتی باشد یا اهل فریاد در مقابل ظلم و ظالم و بی عدالتی؟!
5 – آیا منتظر واقعی فرج باید اهل بیداری و بیدارکردن و خردمندی و بصیرت و ژرف نگری باشد یا اهل غفلت و تحجر و سطحی نگری؟!
6 – آیا وظیفه منتظر، آماده باش ودر صحنه بودن و تلاشگری برای اصلاح امور است یا اهل پستونشینی و انفعال و نظاره گر بودن؟
7 – آیا انتظار فرج یعنی اهل ایمان و صداقت و درستکاری و ایثار و فداکاری بودن و ترویج اسلام ناب محمدی (ص) و تقویت شور و شعور و عطش معرفتی برای ظهور منجی یا گوشه گیری و انزوا و به ذکر و دعا بسنده کردن؟!
آری دعا برای فرج حضرت صاحب الزمان از سفارشهای حضرتش است، ولی آیا فقط دعا کفایت میکند برای ظهور؟!
9 – آیا زمینه سازی برای ظهور حضرت «مُصلح» وظیفهای حتمی برای «صالحان» نیست و آیا منتظر «مُصلح» خود نباید «صالح» باشد؟!
10 – آیا ظهور و فرج حضرت مهدی موعود این امام «حی» و «ناظر» و واسطه فیض الهی و این گرانسنگ ذخیره عالم هستی و بقیة ا... مستلزم برداشته شدن موانع ظهور نیست؟ آیا از جمله موانع ظهور آقا آماده نبودن جوامع، حس نکردن نظارت حضرت ایشان بر عالم و زندگی ما، ترک فعلهای ما، کارها و اعمال ناشایسته و نابایسته ما و مأموم مواقعی نبودن بسیاری از ما برای امام زمان (عج) نیست و آیا این موانع را به لطف خداوند جز منتظران واقعی که اهل خرد و بیداری و هوشیاری، صداقت و ایمان و تقوای الهی، بصیرت و ژرف اندیشی، ایثار و فداکاری، صلاح و اصلاح میتوانند برطرف کنند؟ آیا لازمه تعجیل در فرج منجی عالم وجود رشد ایمان و معرفت افزایی و محبت و مودت روزافزون به خاندان عترت و پیامبر نیست؟ آیا انجام عمل خیر و ترویج خیر و نیکوکاری و اصلاح امور در برطرف کردن موانع ظهور بی تاثیر است و ختم کلام این که آیا انتظار پویا و سازنده و فعال و در صحنه بودن و آن به آن در کنار امید به فرج و دعا برای ظهور منجی، حضور در صحنه اصلاح و ظلم ستیزی و عدالت خواهی و تلاش مجاهدانه برای تحقق حکومت جهانی قائم آل محمد (ص) از جمله وظایف منتظران واقعی و دلدادگان و رهپویان «مکتب انتظار» نیست؟ آیا شناخت دشمنان و «جهاد تبیین» برای تفکیک حق از باطل از وظایف منتظران واقعی نیست؟
هزاران هزار سلام و صلوت بر مبارک وجود حضرت صاحب الامر و الزمان. امید که هیچ یک از ما در زمره خالی کنندگان پشت امام زمان نباشیم، یادمان باشد که آنان که پشت امیرمومنان (علی)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) را خالی کردند چه فاجعهای را در تاریخ جهان رقم زدند آنان که «مأموم» واقعی برای امام زمانشان نبودند!
امیدواریم که به لطف خداوند نام همه ما در زمره منتظران واقعی بقیة ا... الاعظم ارواحناه له الفدا و از «مامومین واقعی» حضرت ایشان و سربازان پا در رکاب حضرتش باشیم. آمین.
نماد و نشانه ها در هفت سین ایرانی
باشگاه خبرنگاران/حسین حجت پناه، جامعه شناس درباره سنتهای ایرانی، گفت: سنتهای ایرانی فلسفهای دارند که نسبت ما را با خود، طبیعت، جامعه و دنیا حفظ میکند؛ در نتیجه بسیار شادی آفرین و تأثیرگذار است.
وی ادامه داد: چهارشنبه سوری نیز جشنی است که در آن با حفظ نظم و نسبتها این تأثیرگذاری را دارد. یکی از روانشناسان مشهور به نام هگل میگوید ایرانیها اولین مردمانی بودند که موفق به تشکیل دولت شدند
حجت پناه بیان داشت: تشکیل دولت برای اولین بار در تاریخ مبانی عینی و ذهنی دارد که یکی از آنها جشن است. مراسم و جشنها یکی از ستونهای اصلی فرهنگ و دولت ایران بودند و تمامی آنها با امور الهی و قدسی ارتباط داشتند.
وی افزود: چهارشنبه سوری در گذشته شکل دیگری داشت، اما بعد از ورود اسلام به ایران تغییراتی داشت. برای مثال از آن جایی که روز چهارشنبه از دیدگاه اعراب نحس است؛ در نتیجه ما با جشن چهارشنبه سوری نحوست آخرین چهارشنبه سال را دفع میکنیم.
این جامعه شناس تصریح کرد: علت استفاده از عنصر آتش آن است که آتش نماد پاکی به حساب میآید و بسیار مقدس شناخته میشود. آتش در کنار پاکی از نور برخوردار است که در فلسفه ایران باستان بسیار به آن توجه میشود. آتش در جشنهای ایرانی نمایانگر سوزاندن بدیها به حساب میآید و الهام گرفته شده از افسانه سیاوش است که در امتحان الهی خود از روی آتش گذشت.
وی افزود: سفره در هفتسین به نماد زمین است که در گذشته سفرههای سبز بر زمین پهن میشدند. ترمه نیز نمادی از سرو است که با گذر زمان در سفره هفت سین قرار گرفت. هفت سین در ابتدا هفت شین بوده و معنای هفت روییدنی بوده است.
حجت پناه خاطرنشان کرد: سفره زیر آن معنای زمین میداده و رنگ سبز داشته است. غذاهایی که در روزهای ابتدای عید میل میشدند نیز سبز بودند و حکمت خاصی داشتند. هر روییدنی بر روی سفره نیز مفهوم خاصی داشتند که با گذر زمان برخی از آنها اهمیت بیشتری پیدا کردند. از مهمترین عناصر سفره هفت سین میتوان به سبزه اشاره کرد.
وی گفت: سبزهها که معمولاً با گندم درست میشوند به دلیل آن که گندم از عناصر ابتدایی و اصلی یکجا نشینی بوده اهمیت بالایی دارند. سمنو یکی دیگر از مهمترین عناصر سفره هفتسین به حساب میآید که بیان کننده یکی از مهمترین فلسفههای ایران است.
حجت پناه متذکر شد:سمنو نشانگر وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت را نشان میدهد. سمنو نشانگر کثوراتی است که از یک محصول واحد به وجود میآید. به عنوان مثال ما برای بسیاری از غذاهای بهاری افزودنی سرکه شیره وجود دارد که هر دو از یک ریشه میآیند، اما طعم متفاوتی دارند. عنصر بعدی سیب است که در فرهنگهای مختلف معنی مشابهی دارد که نماد سلامت به حساب میآید.
این جامعهشناس افزود: سنبل نیز عنصر دیگری است که در روز نوروز میروید. نوروز به شدت مراسم زیست محیطی و آشتی با طبیعت است که در 13 به در اوج آن دیده میشود. نوروز زمان پیوند با طبیعت و جهان است و افراد در آن تواضع و احترام خود را به طبیعت نشان میدهند.
وی ابراز کرد: سنبل معمولا بعد از 13 به در شادابی خود را از دست میدهند و متناسب با همان دوره عید هستند. از مباحث دیگری که در نوروز اهمیت بالایی دارند آب و نور هستند. اگر بخواهیم مسئله آب در دوران امروزی را حل کنیم کافی است به فرهنگ اصیل ایرانی بازگردیم.
حجت پناه ادامه داد: نور نیز در قالب آینه در سفره هفتسین قرار دارد و روشنایی به زندگی میآورد. ماهی نیز از فرهنگهای شرق وارد سفره هفتسین شده و مخالف با فرهنگ اصیل ایرانی مبنی بر حفاظت از محیط زیست به حساب میآید.
این جامعه شناس خاطرنشان کرد: از موارد دیگری که تقریبا در تمامی فرهنگها دیده میشود قرار گرفتن کتاب مقدس است. در نگاه ایرانی زندگی تدبیر و تقدیر است که در آن خداوند در عین حال که به ما عقل داده، تقدیری را برای ما در نظر گرفته است.
منبع: فارس
گوناگون/ داستان بنای جمکران به دستور امام (علیه السلام)
راسخون/ آن چه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، در بیداری، نه در خواب تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلّیگاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است.
بنای جمکران
علامة بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفای 1320 هجری) در کتاب ارزشمند نجم ثاقب که به فرمان میرزای بزرگ، آن را تألیف کرد و میرزای شیرازی، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: برای تصحیح عقیدة خود، به این کتاب مراجعه کنند تا از لمعانِ انوار هدایتاش، به سر منزل یقین و ایمان برسند تاریخچة تأسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است:
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین از تألیفات شیخ صدوق بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثلة جمکرانی میگوید: شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجری، یعنی 1037 سال پیش در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نیمی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که ترا میخواند.
حسن بن مثله میگوید: من، برخاستم و آماده شدم چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران) است، آوردند.
شیخ عفیف صالح حسن بن مثلة جمکرانی میگوید: شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجری، یعنی 1037 سال پیش در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نیمی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که ترا میخواند.
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیکو نهاده و جوانی سی ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان میخواند و بیش از شصت مرد که برخی جامة سفید و برخی جامة سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز میخواندند.
آن پیر مرد که حضرت خضر (علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام (علیه السلام) مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم بگو: تو، چند سال است که این زمین را عمارت میکنی و ما خراب میکنیم. پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی، عمارت میکنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هرچه از این زمین منفعت بردهای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند.
به حسن بن مسلم بگو: این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهای! اگر از این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد.
حسن بن مثله عرض کرد: سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند.
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیکو نهاده و جوانی سی ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان میخواند.
بیش از شصت مرد که برخی جامة سفید و برخی جامة سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز میخواندند.
امام (علیه السلام) فرمود: تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در این جا علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیة اردهال که ملک ما است، بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتی، یک بار سورة حمد و هفت بار سورة قل هو الله احد (بخوانند) و تسبیح رکوع و سجود را، هفت بار بگویند.
و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق (روش) که در (هنگام خواندن سورة)حمد چون به ایّاک نعبد و ایّاک نستعین برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند.
رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا إله الاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمة زهرا(علیها السلام) را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند.
و این نقل، از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود: فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق. یعنی هرکس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانة کعبه آن را خوانده است.
حسن بن مثله میگوید: در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است.
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو!
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: در گلّة جعفر کاشانی چوپان بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولش را دادند، با پول آن خریداری کن، و گرنه پولش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد.
آن بُز، ابلق است. موهای بسیار دارد. هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازة یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است.
آن گاه به راه افتادم. یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: هفت روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم.
حسن بن مثله میگوید: من، به خانه رفتم و همة شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص شده است.
آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند: شما از جمکران هستید؟ گفتیم: آری. پس گفتند: از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است.
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آن که من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت:
شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آن چه بگوید اعتماد کن وگفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نکن. از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران) رهسپار گردیدند.
چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گلهاش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گله رفت آن بز که از پشت سر گله می آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گلة من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم، میسّر نشد.
پس آن بُز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند.
سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت.
آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند.
سید ابوالحسن الرضا، زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانه خود نگهداری کرد. هر بیماری صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها میمالید، در حال، شفا مییافت.
ابوالحسن الرضا وفات کرد و در محلة موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون شد، یکی از فرزنداناش بیمار گردید. داخل اطاق شده سر صندوق را برداشت زنجیرها و میخها را نیافت.
ضرب المثل/ گرنگهدار من آنست که من می دانم
سارا شعر/ ایمان به خدا و توکل به عنایت پروردگاری از نعمتهای موهوبی است که چون نصیب آدمی شود به جرات می توان گفت به همه چیز دست یافته و هیچ عاملی نخواهد توانست که او ر در مسیر زندگی شیرین رویاانگیزش منحرف سازد . افراد معتقد و مومن سعادتمندترین مردان روزگار هستند زیرا چون نقطه اتکای خویش را قوی و زورمندی ببینند و به طور کلی به اصل و اساس لایزالی پای بند هستند لذا هرگونه محرومیت و ناکامی را از روزنه دیده و خواسته معشوق و معبود نگریسته برآن لبخند می زنند و شداید و سختیها را به حسن قبول تلقی می کنند . ورد زبانشان همواره ضرب المثل منظوم بالاست و به هنگام تلخکامی برای آرامش خاطر چنین زمزمه می کنند :
گرنگهدارمن آنست که من می دانم
شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد
اکنون به واقعه ای تاریخی بپردازیم که این شعر را به صورت ضرب المثل درآورده است .
آقامحمدخان قاجار در دوران سلطنت خویش دوباربه جنگ روسها و فتح گرجستان شتافت . بار اول در سال 1029 هجری قمری با شصت هزار سپاهی به گرجستان عزیمت کرد و هراکلیوس ولی آنجا را که به جانب روس متمایل بود گوشمالی داده شهر تفلیس را قتل عام و کلیساها را خراب کرد . کشیشها را دست و پا بسته در آب افکند و دختران و پسران تفلیسی را به اسارت گرفت .
بار دوم در سال 1211 هجری بود که خبررسید کاترین ملکه روسیه سپاهی بیکران به جانب ایران گسیل داشته گرجستان و دربند و باکو وگنجه و طالش در معرض خطرقرار گرفت .
آقا محمدخان جنگ با امیر بخارا را به تعویق انداخته سریعاً به سوی گرجستان حرکت کرد ولی در همان اوقات کاترین فوت شد و جانشین او پل امر به مراجعت لشکریان منصرف شده به سوی قراباغ شتافت و تصمیم به تسخیر قلعه شوشی گرفت چه ابراهیم خلیل خان رییس ایل جوانشیر و حاکم قلعه شوشی سر مخالفت داشت و به هیچ وجه حاضر به اطاعت و تمکین نبود . توضیحاً یادآور می شود که قلعه شیشه هم می گفتند و در کتب تاریخی با هر دو اسم معروف و مشهور است . سرسلسله قاجار قلعه شوشی یا شیشه را در محاصره گرفت و برای آنکه از خونریزی و کشتار جلوگیری شود این شعر را برای ابراهیم خلیل خان حاکم قلعه فرستاد :
زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد
تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار؟
که منظور از آبگینه حصار همان قلعه شیشه یا شوشی است . ابراهیم خلیل خان که سرتسلیم و اطاعت نداشت این شعر را که منسوب به خیرانی است در پاسخ آقا محمدخان فرستاد :
گرنگهدار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
که البته در این بیت مراد و مقصود ابراهیم خلیل خان از شیشه همان قلعه شیشه یا شوشی بوده که با استفاده از صنعت شعری ابهام آن را به کار برده است .درهرصورت شعر بالا از آن تاریخ ضرب المثل شد و بالمناسبه مورد استناد و تمثیل قرار گرفت .
برای آنکه فرجام کار دانسته شود یادآور می شود که قلعه شوشی به زودی فتح شد ولی این آخرین فتح آقا محمدخان قاجار بود زیرا چند روز بعد در شب جمعه بیست و یکم ذیحجه سال 1211 هجری به دست دو نفر مجرم که حکم قتلشان را صادر کرده بود به قتل رسید .
داستانک/ عاقبت ترحم شیر به روباه
کتابدونی/ روزی شیری در درهای خوابیده بود و یک لاشه گوسفند هم جلوش بود که نصف آن را خورده بود و نصفش مانده بود. روباهی از دور داشت میآمد که از لاشه بخورد. شیر خودش را به خواب زد و گفت: «حالا که من خوردم و سیر شدم بگذار او هم بیاد و بخورد» روباه برای اینکه مطمئن بشود او خواب است یک روده برداشت و دست و پای شیر را با آن بست و بعد شروع به خوردن کرد خوب که سیر شد رفت. شیر خواست حرکت کند اما آفتاب گرم روده را خشک و محکم کرده بود، هرچه کرد نتوانست حرکت کند، گفت: «رفتم ثواب کنم کباب شدم» و همانطور خوابید تا موشی از سوراخ درآمد و شروع کرد به پاره کردن روده و بندبند روده را پاره کرد و رفت توی سوراخش. در این وقت شیر حرکت کرد که برود یک شیر دیگر او را دید و گفت: «کجا میری؟» شیر اولی گفت: «میرم که از این سرزمین دور بشم» رفیق او گفت: «چرا؟ چه بدی از ما دیدی؟» شیر گفت: «جایی که روباه بیاد دست مرا ببندد و موشی دست مرا باز کند دیگه تو این سرزمین ماندن نداره!»
خصوصیاتی که علی اکبر (ع) را شبیهترین مردم به پیامبر (ص) کرد
باشگاه خبرنگاران/یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری از راه میرسد و زمین مشتاقانه در انتظار هدیهای الهی است. ملکوتیان بی صبرانه در تدارک برگهای از مصحف وجود پیامبر (ص) بر دفتر گیتی هستند. علی اکبر (ع) پسر ارشد سید الکونین، اباعبدالله الحسین (ع) چشم به جهان میگشاید و عالم را به نور خود روشن میسازد.
طاووس بهشتیان و امام زمان (عج)
حجتالاسلام علیرضا خاتم کارشناس مذهبی و پژوهشگر اهل بیت (ع) درباره حضرت علی اکبر (ع) گفت: در توصیف عظمت حضرت علی اکبر (ع) همین بس که طاووس بهشتیان و امام زمان (عج) زائر اوست و در رثای او چنین سخن میگوید: «سلام بر توای علی اکبر، اول فدایی از بهترین نسل ابراهیم خلیل. شهادت میدهم که تو از هر کس اولی به خدا و رسولش هستی و خداوند ما را به زیارت تو و رفاقت جد و پدر، عمو، برادر و مادر مظلومهات، موفق بدارد. من از دشمنان و کشندگان تو بیزارم و از خداوند میخواهم با تو در نعیم ابدی بوده و همیشه از دشمنانت دور باشم. سلام و رحمت خدا بر تو باد.» (بحارالانوار، ج98، ص269 «زیارت ناحیه مقدسه»)
شبیهترین مردم به پیامبر (ص)
وی ادامه داد: علی اکبر (ع) تجدید نسخهای از وجود خاتم انبیاء بر آفاق بود و از اینرو آن حضرت را «أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقا و مَنطِقاً بِرَسولِ؛ (مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج2، ص30؛ لهوف، ص67) از نظر صورت، سیرت و سخن گفتن، شبیهترین مردم به پیامبر» دانستهاند. از این کلام در مییابیم که حضرت علی اکبر (ع) از رسول خدا سه ویژگی خَلق، خُلق، و منطق را به ارث بردهاند.
علی اکبر (ع) وارث صفت خَلق رسول الله (ص)
این کارشناس مذهبی با اشاره به زیبایی چهره پیامبر (ص) و شباهت علی اکبر (ع) به ایشان گفت: بیتردید پیامبر اکرم (ص) از نظر جمال و زیبایی، بهترین فرد جامعه بوده است و زیباترین حسن جمال را دارا بوده است. نقل کردهاند که کسی بهتر و زیباتر از رسول الله (ص) ندیده بود. گویا خورشید در صورت مبارکش نمایان بود. (فتح الباری، ج6، ص573) همچنان که مرحوم طبرسی در معرفی رسول خدا از قول هند بن ابی هاله چنین میگوید: پیامبر (ص) بسیار بزرگوار و با شخصیت بود، چهرهاش، چون ماه شب چهاردهم میدرخشید، رنگ رخسارش روشن و شاداب و پیشانیش گشاده و بلند بود، ابروانى کمانى و ظریف و پیوسته داشت محاسنی انبوه داشت و گونهاى صاف، چشمانش سیاه و ...، دندانهایش سپید و زیبا و از هم گشاده بود. (مکارم الأخلاق، ص12) علی اکبر (ع) نیز حسن جمال و زیبایی را از پدر بزرگ خود به ارث برده بود.
وارث صفت خُلق پیامبر (ص)
وی با اشاره به توصیف قرآن کریم درباره خُلق پیامبر (ص) گفت: خداوند متعال که همه چیز در برابر او کوچک و ناچیز است، خلق و خوی پیامبر (ص) را در قرآن کریم، چنین توصیف میکند: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ (سوره قلم، آیه 4) و به راستی تو اخلاق عظیم و برجستهای داری.» پیامبر که تربیت یافته ذات ربوبی بوده باید دارای چنین اخلاق پسندیدهای باشد چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم؛ (کافی، ج1، ص266) خداوند عزوجل پیامبرش را تربیتی نیکو کرد؛ چون تربیت او را تکمیل نمود فرمود: و به راستی تو اخلاق عظیم و برجستهای داری.»
این پژوهشگر اهل بیت (ع) ادامه داد: اگر پیامبر قلههای اخلاق را فتح نکرده بود هرگز نمیفرمود: «إنَّما بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخلاق؛ [مجمع البیان، ج1، ص500]من برای تکمیل ارزشهای اخلاقی مبعوث شدم.» وجود مقدس علی اکبر (ع) نیز این ویژگی منحصر به فرد را از پدر بزرگ خویش به ارث برد و صاحب خُلق عظیم گشت.
علی اکبر (ع) وارث صفت منطق پیامبر (ص)
حجتالاسلام خاتم به رفتار اجتماعی پیامبر (ص) به عنوان یکی دیگر از خصوصیاتی که حضرت علی اکبر (ع) به آن شبیه است اشاره کرد و گفت: برخورد مناسب رسول الله (ص) با اطرافیان که ثمره تفکر سلیم است، از جمله آموزههای اسلام است و پیامبر اکرم (ص) بهترین الگوی عملی در این مساله مهم هستند. با تأمّل در تاریخ اسلام و روایات، به این امر مهم در حیات رسول گرامی اسلام (ص) پی میبریم، اما خداوند متعال در قرآن کریم درباره منطق نبوی توصیفی دارد که هر کسی را توانایی دستیابی به چنین منطقی نیست: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، (سوره نجم، آیه 3) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید.»
وی ادامه داد: علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین مینگارد: «مقصود از کلمه «هوى» هواى نفس و رأى و خواسته آن است. جمله «ما ینطق» مطلق است و در آن نطق، به طور مطلق نفى شده است. مقتضاى این اطلاق آن است که هواى نفس از مطلق سخنان پیغمبر (ص) نفى شده باشد.» (المیزان، ج19، ص27) حضرت علی اکبر (ع) این صفت ویژه را نیز از خاتم الانبیاء به ارث برده و صاحب نطقی مبرّا از هوای نفسانی بود.
مقام والای حضرت علی اکبر (ع) از منظر سیدالشهدا (ع)
این کارشناس مذهبی با اشاره به توصیف سیدالشهدا (ع) از حضرت علی اکبر (ع) گفت: این که امام حسین (ع) فرزندش حضرت علی اکبر (ع) را از سه منظر (خَلق، خُلق و منطق) به رسول خدا (ص) تشبیه کردند، حاکی از مقام والای حضرت علی اکبر (ع) است که زبان از توصیف آن لال، قلم از نگارش آن شکسته و کُمیت عقل آدمی از درک حقیقت آن لَنگ است.