داستانک/ آواز نابهنگام خر
کتابدونی/ خری و اشتری دور از آبادی به آزادی می زیستند. نیمه شبی چران و چمان به شارع عام نزدیک شدند. اشتر گفت: "رفیق ساعتی دم فرو بند تا از آدمیان دور شویم نباید گرفتار آییم." خر گفت: "این نتواند بود چه درست همین ساعت نوبت آواز معتاد من است و در ترک عادت رنج جان و بیم هلاک تن." و بی محابا نهیق برداشت کاروانیان بر اثر بیامدند و هر دو را در قطار کشیده بار نهادند. فردا آبی عمیق پیش آمد که عبره( عبورکردن از جایی) خر از آن میسر نبود. خر را بر اشتر نشانیده اشتر را به آب راندند. چون بارگیر( شتر) به میان آب رسید دستی بر می افشاند و پایی می کوفت. خر گفت:" رفیق این مکن و گر نه من در آب افتم و غرقه شوم. " گفت:" چنانکه دوش نوبت آواز نابهنگام خر بود امروز گاه رقص ناساز اشتر است" و با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و غرقه ساخت.
منبع امثال و حکم