ریشه ضرب المثل/ دست و پایش را در پوست گردو گذاشتن
رویان/ دست و پایش را در پوست گردو گذاشتن یعنی: اگر شخص زود باوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون دوراندیشی و بررسی به آن اقدام کند و بدین ترتیب در بن بستی گرفتار آید، درباره ی او می گویند که: « دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند» یعنی کاری دستش داده اند که نمی داند چه بکند. ریشه : ضرب المثل "دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن" پیش از پیدایش آن، درباره ی انسان نبوده و کاربردی برای او نداشته است، بلکه به جای واژه ی کسی در این اصطلاح، واژه ی گربه قرار داشته است. یعنی این دست و پای گربه بوده است که توسط افرادی بی انصاف و حیوان آزار در پوست گردو نهاده می شده است. گرچه گربه حیوانی اهلی و ملوس و قشنگ و پاکیزه در بین مردم و مخصوصا کودکان ( به عنوان همبازی ) شناخته شده است و در هر خانه ایرانی به عنوان برکت و زیبایی و رفع بلا و حمایت از حیوانات یک جفت گربه زیبا با بچه هایش در انبارها و یا زیر شیروانی ها حضور داشتند . دراین میان به جز تعدادی گربه هایی که در خانه ها به صورت اهلی زندگی می کردند ، مابقی گربه ها به صورت نیمه وحشی روی دیوارها و پشت بام ها رفت و آمد می کنند و با شکار موش و کبوتر و گنجشک و خوردن از زباله های مردم زاد و ولد می کردند . این گربه ها بخاطر گرسنه ماندن زیاد، در دزدی و ربودن خوردنی های مردم ورزیده می شدند و می توانستند از هر روزنه و سوراخی بگذرند و چون صدای پایشان را کسی نمی شنود، هرگاه فرصتی دست بدهد از در و پنجره های باز و نیمه باز خانه های مردم وارد شده و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می ربودند و به سرعت از همان راهی که آمده اند بیرون می روند.و به گربه دزده ( دلّه) مشهور بودند . یکی از راه های دفع این گربه ها شیوه ای بوده است که شرح آن را از قول شادروان امیرقلی امینی در کتاب «فرهنگ عوام»( برگ 274 ) می خوانیم : " . . . سابقا افراد بی انصافی بودند که وقتی گربه ای دزدی زیادی می کرد و چاره ی کارش را نمی توانستند بکنند، قیر را ذوب کرده در پوست گردو می ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می بردند و سپس او را سُر می دادند. بیچاره گربه در این حال، هم به زحمت راه می رفت و هم چون حالا دیگر صدای پایش را همه ی اهل خانه می شنیدند، از انجام دزدی باز می ماند".این گربه ی مفلوک ، با این حال و روزگارش ؛ کارش بجایی می رسید که نه تنها دزدی از یادش می رفت، بلکه چون کسی هم چیزی به او نمی داد از شدت درد و گرسنگی تلف می شد. رفته رفته انجام این روش و ابتکار نابخردانه نسبت به این حیوان ملوس و پاکیزه ، گرچه در نهایت بی انصافی بوده است، شکل ضرب المثل یافته و اکنون در مواردی که کسی با تنگی و مشکلی رو به رو شود که " نه راه پیش داشته باشد