سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستانک/ پایان نامه خرگوش

 

آخرین خبر/ یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه‌ی خود با جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید. 
روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟ 
خرگوش: دارم پایان‌نامه می‌نویسم. 
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان‌نامه‌ات چی هست؟ 
خرگوش: من در مورد این که یک خرگوش چطور می‌تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می‌نویسم. 
روباه: احمقانه است، هر کسی می‌دونه که خرگوش‌ها، روباه نمی‌خورند. 
خرگوش: مطمئن باش که می‌تونند، من می‌تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.

خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و به شدت به نوشتن خود ادامه داد. در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد. 
گرگ: خرگوش این چیه داری می‌نویسی؟ 
خرگوش: من دارم روی پایان‌نامه‌ام که یک خرگوش چطور می‌تونه یک گرگ رو بخوره، کار می‌کنم. 
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟ 
خرگوش: مساله‌ای نیست، می‌خواهی بهت ثابت کنم؟ 
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند. خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.

حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره. 
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان‌های روباه و در گوشه‌ای دیگر موها و استخوان‌های گرگ ریخته بود. در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.






تاریخ : دوشنبه 101/4/6 | 5:48 عصر | نویسنده : اسحق رنجبری | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.