سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

داستانک/ بگو ان‌ شاءالله

 

 کتابدونی/ روزی جُحی (جوحا) برای خرید دراز گوشی به بازار مال‌فروشان می‌رفت. مردی پیش آمدش و پرسید: کجا روی؟ گفت: به بازار می‌روم تا درازگوشی بخرم. گفتش: بگو «ان‌شاءالله» گفت چه جای «ان‌شاءالله» باشد که خر در بازار و زر در کیسه من است! چون به بازار درآمد، زرش را بزدند و چون باز می‌گشت همان مردش برابر آمد و پرسیدش از کجا می‌آئی؟ ان‌شاءالله از بازار، ان‌شاءالله زرم را بدزدیدند، ان‌شاءالله خری نخریدم و زیان‌دیده و تهی‌دست به خانه بازمی‌گردم ان‌شاءاللَّه...


 






تاریخ : چهارشنبه 100/12/11 | 1:27 عصر | نویسنده : اسحق رنجبری | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.