قرآن کریم در سوره بقره داستانی درباره ی بی وفایی یکی از انبیای بنی اسرائیل نقل می کند که ما فشرده آن را و در قالب 3 آزمایش بازگو می کنیم:
آزمایش اول »» ما پولدار تر هستیم !!!
گروهی از بنی اسرائیل که بعد از حضرت موسی به تحقیر و ستم طاغوت ها دچار شدند، تصمیم گرفتند علیه ستم قیام کنند، ابتدا نزد پیامبر خود به نام شموئیل رفتند و از او برای تعیین یک فرمانده ی لایق کمک خواستند، پیامبرشان فرمود: ممکن است اگر فرمان جهاد و قتل داده شود شما سرپیچی کنید، آنها قول استقامت دادند و گفتند: مگر ممکن است با این همه ستم که بر ما رفته و شهرهای ما به تصرف مخالفان درآمده و زنان و کودکان ما آواره شده اند قیام نکنیم ما حتما می جنگیم و تنها تقاضای ما از شما نصب یک فرمانده ی لایق است. پیامبر از خدا یک فرمانده ی لایقی را برای این امت بپاخاسته درخواست نمود.
دعا مستجاب شد و شخصی به نام طالوت که از نظر بدنی و علمی لایق بود از طرف خدا برای فرماندهی مردم به پیامبر معرفی شد، پیامبر نیز او را به مردم معرفی و منصوب نمود ولی مردم که عقلشان در چشم و گوششان بود گفتند: این فرمانده که نه سر و وضعی دارد و نه نام و شهرتی، ما هرگز زیر بار فرمان او نمی رویم. ما خود را برای مقام فرماندهی از او لایق تر می دانیم زیرا ما پول دارتر هستیم!! هر چه پیامبر فرمود که فرماندهی طالوت از طرف خدا مقرر شده و آن هم به خاطر کمالات علمی و جسمی اوست، گروهی قبول نکردند و به همین بهانه از همرزمان خود فاصله گرفتند و آمار انقلابیون کم شد. این یک آزمایش بود که گروهی مردود به جای گذاشت.
آزمایش دوم »» شکم پرستان انقلاب نما
آزمایش دوم این بود که طالوت به کسانی که ریاست و رهبری او را پذیرفته بودند، گفت: در راه مبارزه با طاغوت زمان، در یک آزمایش الهی و محاصره ی اقتصادی قرار می گیرید، شما به نهر آبی می رسید که نباید از آن بیاشامید و هر که از آن استفاده کنداز ما نیست، سرباز شکم پرست در جبهه ی جنگ من ارزشی ندارد. البته آشامیدن به مقداری که از یک مشت دست تجاوز نکند مانعی ندارد. انقلابیونی که قیام کرده و تقاضای مبارزه داشتند همگی این شرط پذیرفتند اما همین که زمان عمل فرارسید و به نهر آب رسیدند نتوانستند از آن صرف نظر کنند و جز افرادی اندکی همه از آب نهر استفاده کردند. در این آزمایش نیز یک دسته مردود شدند و شکم پرستان انقلابی نما از پای درآمدند.
آزمایش سوم »» پای از جبهه کشیدند!!
این آزمایش هنگامی بود که انقلابیون با یک لشکر از نیروهای دشمن برخورد کردند و در نبرد با آنان چنان دست و پای خود را گم کردند و ترسیدند که فریاد زدند ما حریف اینها نیستیم و پای از جبهه کشیدند، و باز هم یک دسته ی دیگر مردود شدند. اما چند نفری که به راستی مومن به هدف و پیرو خط خدا و انبیاء بودند هم در مسأله فرماندهی بهانه نگرفتند و هم در آزمایش دوم و آب نوشیدن، خود را حفظ کردند و هم از جهت روحیه قوی بودند و ترس به خود راه ندادند و با شعار: « کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله » به دشمن یورش برده، نوجوانی به نام داوود، فرمانده ی لشکر کفر را از پای درآورد.
و اما ...
حرف آخــــر: آنچه در اینجا نقل کردیم دورنمایی از یک داستان بسیار آموزنده است که در قرآن (سوره ی بقره از آیه 247 تا 253)آمده است. در این ماجرا فرق میان پیروان واقعی و دروغین و علاقه مندان شعاری و شعوری کاملا روشن می شود و به همه ی ما هشدار می دهد که انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. فریاد قوم بنی اسرائیل، مبارزه تا پیروزی بود اما در هر مرحله دسته ای کم شدند. این ماجرا تنها به تاریخ آن زمان مربوط نیست زیرا همیشه ادعا زیاد و عمل کم، شعار زیاد و شعور کم است گاهی هنگام شروع کاری مهم، بعضی گرم و پر از احساسند اما عاقبت سرد می شوند. (5)
پـــــی نوشـــــت :
(1) سوره بقره، آیه 247
(2) سوره بقره، آیه 249
(3) همان
(4) سوره بقره، آیه 251
(5) کتاب اصول عقاید،حجت الاسلام و المسلمین استاد قرائتی
منبع:امت خامنه ای